معنی شعله کم نور و لرزان به انگلیسی | فست دیکشنری

معنی و نمونه جمله شعله کم نور و لرزان - همراه با مترادف و متضاد، تلفظ صوتی آمریکایی و بریتانیایی، glimmer جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن ...

ترسان و لرزان

معنی ترسان و لرزان - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید

دانلود آهنگ لرزان از عزیز ویسی و کامیار با کیفیت 320

عزیز ویسی و کامیار لرزان. دانلود آهنگ هنرمندان عزیز ویسی و کامیار بنام «له‌رزان» (لرزان) شاد شاد - با کیفیت 320 و 128 به همراه متن آهنگ. اجرای مشترک. قوربانت بیم ئه‌ی بای شه‌وه. خه‌و بی له چاوم ...

محرک

مترادف محرک : انگیزه، باعث، جنباننده، تحریک کننده، محرض، برانگیزاننده، مشوق، مسبب، واسطه، وسیله، مبهی، اغواگر، وسوسه گر برابر پارسی : انگیزا، انگیزه، برانگیزنده، جنباننده، رانه

محرک به انگلیسی

مورث. تکانه، خیزاننده. حرکت دهنده، جنباننده، مسبِّبِ حرکت و جنبش. محرک ( Stimulant ) [اصطلاح اعتیاد]موادمخدری که روی سیستم عصبی مرکزی تاثیر گذاشته و منجربه هذیان، هیجان و بی خوابی می شوند. واژه ...

معنی محرک | واژه‌یاب

محرکة. [ م ُ ح َرْ رِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث محرک . رجوع به محرک شود.- ادویه ٔ محرکه ؛ داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویة منبهه .- علت محرکة ؛ علت فاعله .

جنبنده

جُنبَنده ( motile ) در زیست شناسی صفتی است برای توصیف زیست مندانی که قادرند به خودی خود و به طور فعال در محیط حرکت کنند. جنبندگان برای این حرکت انرژی مصرف می کنند. بیشتر جانداران جنبنده هستند. به جانداران جنبنده آبزی معمولاً ...

مُحَرِّک لفظ کے معانی | muharrik

مُحَرِّک کے اردو معانی. پوشیدہ. صفت. ہلانے والا، جنبش دینے والا، تحریک کرنے والا، حرکت دینے والا. اُکسانے والا، اُبھارنے والا، باعث، بہکانے والا. نفسانی خواہش کو اُبھارنے والا، جنسی ترغیب ...

محرک خطی

محرک خطی. طراحی مفهومی یک عملگر خطی ساده. توجه داشته باشید که در این مثال پیچ قدرت (خاکستری) زمانی می‌چرخد که مهره (زرد) و لوله (قرمز) نمی‌چرخند. دی‌وی‌دی درایو به همراه پیچ انتقال قدرت و موتور ...

شرح و معنی درس در امواج سند (فارسی یازدهم)

معنی و مفهوم متن و نکات زبانی و ادبی درس در امواج سند. به مَغرب، سینه‎ مالان قُرصِ خورشید. نهان مي‎ گشت پشت كوهساران. بيت۱: هنگام غروب، خورشید، سینه‏ خیز و آرام پشت کوه‏ ها پنهان می ‏شد. نکات ...

معنی محرک

1-اسم 2- انگيزه، باعث 3- جنباننده 4- تحريك كننده، محرض، برانگيزاننده، مشوق 5- مسبب، واسطه، وسيله 6- مبهي 7- اغواگر، وسوسه گر. عربی. دافع، حافز، سبب، باعث، محرك، قصد، تقوية، حث، حرض، الدافع. واژه ...

دیکشنری تخصصی عطر و ادکلن، معانی اصطلاحات تخصصی دنیای عطر

معنی واژه سنشوال، برانگیزاننده، نفسانی و شهوت انگیز می باشد. استفاده از این واژه در نام عطرها نشان از محرک و هوس انگیز بودن روایح آن عطر دارد. مانند عطر سنشوال ارکید لوران مازون.

لرزیدن

لرزیدن: در پهلوی لرزیتن larzītan بوده است. ( ( گرفتار و زو دل شده ناامید. نَوان ، لرز لرزان به کردار بید ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 222. ارتعاش.

معنی شعر خروشید و برجست لرزان ز جای بدرید و بسپرد محضر به پای

معنی شعر خروشید و برجست لرزان ز جای بدرید و بسپرد محضر به پای. نوشته شده توسط admin 1372 · در ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۵. مني چون بپيوست با كرد گار شكست اندر آورد و برگشت كار. همينكه در برابر خدا مغرور ...

محرز

خدای بی نیاز از هر نشانه. نه شد زاده نه شد زائیده هرگز. نه همتایی برایش هست محرز. محرز یعنی پدیدار شدن. اما در حقوق یعنی چیزی که در مکانی مخفی دور از دستبرد که با در آوردنش آشکار یا پدیدار میشود ...

محرک‌های درونی و بیرونی

محرک یا Trigger یا Motivation در گیمیفیکیشن یکی از مباحث اساسی در این حوزه می باشد . انگیزه یا Motivation یعنی این که خود فرد چقدر دلش میخواهد یک کار را انجام دهد یا به نتیجه مطلوب برسد. عامل محرک یا Trigger چیزی ...

لرزان

لرزان. /larzAn/. مترادف لرزان: لرزنده، لغزان، مرتعش. معنی انگلیسی: fluttery, quaky, quavery, rocky, shaky, shivery, tipsy, tottery, trembly, tremulous, unsteady, vibrant, waverer, wobbly, …

معنی محرک | فرهنگ فارسی معین | واژه‌یاب

(مُ حَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حرکت دهنده . 2 - تحریک کننده ، برانگیزنده .

بالفعل و بالقوه یعنی چه؟ | انجمن گفتگوی دینی

6606548;241391 نوشت: بالفعل و بالقوه یعنی چه؟. علامه طباطبائی در تعریف فعل و قوه می نویسد: وجود الشئ في الأعيان بحيث تترتب عليه آثاره المطلوبة منه يسمى ( فعلا ) ، ويقال : ( إن وجوده بالفعل ) ، وإمكانه ...

معنی لرزان

همی رفت لرزان و دل پرگناه . فردوسی . خروشید [کاوه ] و برجست لرزان ز جای بدرید و بسپرد محضر بپای . فردوسی . یکی بانگ برزد بخواب اندرون که لرزان شد آن خانه ٔ صدستون . فردوسی . دو پاکیزه ازخانه ٔ جمشید

stimulus

stimulus ( روان‏شناسی ) واژه مصوب: محرک. تعریف: عامل یا رویداد یا موقعیتی، درونی یا بیرونی، که سبب پاسخ موجود زنده می شود. انگیختار باز تابی. محرک پتانسیل ولتاژ. تاثیر. محرک. + عکس و لینک.

معنی لرزان | واژه‌یاب

صدای لرزان . [ ص َ / ص ِ ی ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صدای مرتعش . آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون می آید، از ترس یا حزن یا موجبات دیگر. بیشتر. ۳۵ واژه هم‌آوا.

معنی لرزان | لغت‌نامه دهخدا | واژه‌یاب

لغت‌نامه دهخدا. لرزان . [ ل َ ] (نف ، ق ) نعت فاعلی از لرزیدن . لرزنده . در حال لرزیدن . مرتجف . متزلزل . مرتعد. مرتعش .مترجرج .

معنی بیت " خروشید و جوشید و برکند خاک "

خروشید و جوشید و برکند خاک. معنی: ( اسب رستم) شیهه کشید و از شدت خشم پا بر زمین کوبید و همه جا را خاک فراگرفت. (زمین را از جا کند!) ز سمش زمین شد همه چاک چاک. معنی: از (شدت کوبیده شدن) سُم او تمام زمین ...

معنی محرک | واژه‌یاب

محرک لغت‌نامه دهخدا. محرک . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) جنباننده و حرکت دهنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر متحرکی را محرکی هست و محرک هم یا بالذات است و یا بالعرض . (فرهنگ علوم عقلی سجادی ).-

احساس، توجه، ادراک؛ حواس؛ محرک‌های محیطی را چگونه انتخاب می‌کنیم

• تعبیر و تفسیر کردن و معنی و مفهوم و سازمان دادن به محرک‌های توجه شده «ادراک» نام دارد. فاصله زمانی بین احساس، توجه و ادراک آن‌قدر سریع است که ما آن را نادیده می‌گیریم.

معنی لرزان

معنی لرزان . [ ل َ ] (نف ، ق ) نعت فاعلی از لرزیدن . لرزنده . در حال لرزیدن . مرتجف . متزلزل . مرتعد. مرتعش .مترجرج .

شناسایی و دسته بندی عوامل محرک هزینه و اتلاف در سازمان و معرفی اقدامات

عوامل به‌وجودآورنده و تحمیل‌کننده هزینه‌ها : محرک‌های هزینه. می توان گفت رویه های سیستماتیک زیادی برای برنامه ریزی جهت مدیریت و کاهش هزینه های یک بنگاه اقتصادی و یک واحد کسب و کار معرفی نشده است.

معنی لرزان | لغت‌نامه دهخدا | واژه‌یاب

لرزان شود آفاق و لؤلؤ ارزان . ناصرخسرو. لرزان به تن چو دیو گرفته پیچان به جان چو مار گزیده . مسعودسعد. طائفه ای از جهت متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکنی لرزان نهاده . (کلیله و دمنه ).

معنی محرک

معنی محرک . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) جنباننده و حرکت دهنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر متحرکی را محرکی هست و محرک هم یا بالذات است و یا بالعرض . (فرهنگ علوم عقلی سجادی ).